کتاب اناربانوی من
نویسنده: عاطفه خزلی
دلش، ذهنش، تمام روح و تنش آرامش میخواست
و آرامش فقط در آغوش یک نفر خلاصه میشد.
کسی که به اندازهی تمام عالم دوستش داشت. نه!
فقط دوست داشتن ساده و از سر نیاز نبود.
فقط عادت خواستن و خواسته شدن نبود!
یک حس لعنتی عاشقانه و عارفانه این میان بود
که هر دو را به هم وصل میکرد.
وقتی به کسی ایمان بیاوری، وقتی شب و روز در فکر او باشی،
وقتی تمام جسمش با تو یکی شود، میشود همین حس لعنتی!
سپیده میخواست دوباره و هزار باره طعم این آغوش را،
بوسههای از سر عشق را، حتی به اندازهی همین دقایق و ساعات کوتاه
و به قدر همین صبح پر نور با تمام جانش تجربه کند.
برای تهیهی این کتاب میتوانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:
@nashreshani1
همچنین میتوانید از سایت نشر شانی تهیه کنید:
http://www.nashreshani.com